۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

شرط موفقیت

ژرف‌تر بیاندیشیم شاید که عمل کنیم و{ موفق شویم}:

آیا می‌دانید که تفاوت کشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت در قدمت آن‌ها نیست؟

برای مثال، کشور مصر، بیش‌از سه هزارسال تاریخ مکتوب { و خیلی بیش از آن تاریخ غیر مکتوب} دارد و فقیر است؟...
...امّا کشورهای جدیدی مانند کانادا، نیوزلند، استرالیا،... 150 سال پیش، وضعیت قابل توجهی نداشته‌اند ولی اکنون کشورهائی توسعه‌یافته و ثروتمند هستند؟ {امارات را هم فراموش نکنید که حتا 50 سال به زور، تاریخ دارد! و پیش‌از آن به ساحل دزدان دریائی مشهور بوده، لابد می‌دانیدچرا...!} 
آیا می‌دانید که تفاوت کشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل استحصال آن‌ها هم نیست؟...

ژاپن کشوری است که زمین‌های بسیار محدودی دارد و 80 در صد آن کوه‌هائی است که مناسب کشاورزی و دامداری نیستند، اما دوّمین اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمریکا را دارد. این کشور مانند یک کارخانه‌ی پهناور و شناوری است که موادّ خام را از همه جای دنیا وارد و به محصولات پیش‌رفته تبدیل کرده و صادر می‌کند.

مثال‌های بعدی یکی سویس است؛ کشوری که اصلاً کاکائو درآن به عمل نمی‌آید اما بهترین شکلات‌های جهان را تولید و صادر می‌کند. در سرزمین کوچک و سرد سویس که تنها در چهارماه سال می‌توان کشاورزی و دامداری کرد، بهترین لبنیّات (پنیر) دنیا تولید می‌شود.

سویس کشوری است که به امنیّت، نظم و سخت‌کوشی معروف است. به همین خاطر به گاوصندوق دنیا {بانک‌های سویس} مشهور شده است. 
فنلاند فاقد منابع طبیعی قابل توجّه و بخصوص فاقد نفت و گاز است! (مقداری جنگل و چوب دارد) کارشناسان ماهر و تحصیل‌کرده‌ی این کشور نه تنها در ساخت و صدور تولیداتی مثل موبایل {نوکیا} و صنایع چوبی و غیره تخصّص دارند، بل‌که برای آموزش کارشناسان کشورهائی که منابع نفت و گاز فراوان دارند، در این رشته‌ها دعوت می‌شوند!... مثال زیاد است.

افراد عالی‌رتبه‌ای که از کشورهای ثروتمند با هم‌پیمانان خود در کشورهای فقیر تماس دارند، برای ما مشخص می‌کنند که سطح هوش و فهم نیز تأثیر قابل توجهی در این میان ندارد. {موفقیت‌های جوانان ما در المپیاد‌ها و اختراعات و غیره را هم در نظر داشته باشید...}
نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند زیرا مهاجرانی که در کشور خود برچسب تنبلی می‌خورند، در کشورهای اروپائی و آمریکائی به نیروهای مولّد بدل می‌شوند...
پس تفاوت در چیست؟
 
تفاوت در رفتارهائی است که در طول سال‌ها، فرهنگ و دانش نام گرفته‌اند. وقتی رفتارهای مردم کشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل می‌کنیم، متوجّه می‌شویم که اکثریّت غالب آن کشورها از اصول زیر در زندگی خود پیروی می‌کنند:
1- اخلاق بعنوان اصل پایه.
2-      اتحاد.
3-      مسئولیت‌پذیری.
4-      احترام به قانون و مقررات.
5-      احترام به حقوق شهروندان دیگر. {و عدم تحمیل عقیده}
6-      عشق به کار.
7-      تحمّل سختی‌ها بمنظور سرمایه‌گذاری روی آینده.
8-      میل به ارائه‌ی کارهای برتر و فوق‌العاده.
9-      نظم‌پذیری.
10-   ...
در کشورهای فقیر: 
تنها عدّه کمی از مردم از این اصول پیروی می‌کنند، آن‌هم با تحمّل هزینه‌های سنگین در زندگی شخصی و اجتماعی... 
عدّه کمی حق اظهار نظر و مشارکت و ابراز وجود دارند... 
خیلی‌ها یا حاضر نیستند فکر کنند و تصمیم بگیرند یا به آن‌ها این فرصت داده‌ نمی‌شود... 
گاهی دیگران بجای آن‌ها فکر می‌کنند و تصمیم می‌گیرند... 
همه از فرصت‌ها و امکانات مشابه برخوردار نیستند... 

مردم این کشورها فقیرند نه به این خاطر که منابع طبیعی ندارند، کم استعدادند و یا این‌که مقدّر بوده همواره چنین باشند... فقیرند زیرا که رفتارشان چنین فرجامی را سبب شده است... رقتارشان چنین است چون شرایط نهادی لازم جهت آموختن و رعایت اصول فوق که توسط کشورهای پیش‌رفته شناسائی شده‌اند، در طول تاریخ در کشورشان وجود نداشته است...

پس ژرف‌تر بیاندیشیم که:
چگونه می‌توان بتدریج شرایط نهادی را بگونه‌ئی دستخوش تغییر ساخت که بتوان بدون تحمّل هزینه‌های طاقت‌فرسا... آن اصول را پذیرفته و به آن‌ها پایبند ماند.
اگر میهن خودرا دوست دارید، این پیام را به گردش بیاندازید تا شاید تعداد بیش‌تری از هموطنان مانند شما به آن بیاندیشند و مسئله را بفهمند، تغییرات لازم را ایجاد و در مسیر آن عمل کنند، بگونه‌ئی که در مجموع "نفع همگان" در آن ملحوظ باشد.

۱ نظر:

از نظر و لطف شما متشكرم.